اینجا خانه ما| ما مراقب همدیگریم، خیلی مراقب!
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۸۰۹۲۲
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما!
«بچه گرمش نیست؟ لباسش کلفته انگار. بهاره دیگه، نازکتر تنش کن!»
«بچه سردش نیست؟ یه لا لباس تنشه انگار. بهاره هنوز، هوای بهار دزده! یهو یه باد میزنه، بچه مریض میشه!»
زهرا را گذاشته بودم در کالسکه و داشتیم با سجاد به سمت مغازههای خیابان بالایی میرفتیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
- ممنون که گفتین. اگر دیدم گرمشه، عوض میکنم.
همین طور که در حال کشتی گرفتن با کالسکه بودم، این جمله را خطاب به زن عابر گفتم و رد شدیم.
در طول پیاده رو جلو میرفتیم و هنوز به مغازه جوراب فروشی مدنظر نرسیده بودیم. سجاد یادش آمده بود که وقتی خدا این همه مغازه خوراکیفروشی خلق کرده، چرا ما شکر عملی به جا نیاوریم و از آنها خرید نکنیم! چادرم را سفت چسبیده بود و با کُند کردن قدمهایش، میخواست من را متقاعد کند که اگر میخواهم چادرم بیشتر از این کشیده نشود و گردنم بیشتر از این کج نشود، باید هرچه زودتر خوراکیای دست و پا کنم.
درهمین حین بود که زهرا هم از کالسکه نشینی خسته شد و قیام خود را آغاز کرد! توی کالسکه نیمخیز شد و تلاش میکرد با آویزان شدن به دسته کالسکه، بایستد و پیامهای قیامش را به همه اهل خیابان، مخابره کند! مانده بودم زهرا را بغل کنم یا چادرم را سفت بچسبم که بر باد نرود یا سجاد را متقاعد کنم که چند دقیقه فرصت بدهد، که خانم مانتویی میانسالی از یکی دو متر آن طرفتر، تذکر دوم را خطاب به من بیان کرد. «بچه سردش نیست؟ یه لا لباس تنشه انگار. بهاره هنوز، هوای بهار دزده! یهو یه باد میزنه، بچه مریض میشه!»
دلم میخواست بگویم ؛«بچه مریض بشه بهتر از اینه که مادر خُل بشه! تو رو خدا تو این وضعیت، پند و اندرز به من نده!» اما نگفتم. به جایش نگاهش کردم و لبخند زدم. در همین حد از دستم برمیآمد! بنده خدا هم لبخند مهربانانهای زد و رد شد.
به یاد هویج غول پیکری که در کیف جاساز کرده بودم افتادم و آن را فوری گذاشتم روی میز جلوی کالسکه. خوشبختانه خیلی تاثیرگذار بود! زهرا به قیامش پشت پا زد، نشست توی کالسکه و مشغول خاراندن لثههایش با هویج شد. انگار نه انگار که تا چند لحظه پیش داشته بیانیه میخوانده!
خیالم که از زهرا راحت شد، نیمخیز رو به سجاد نشستم و توی چشمهایش که پر از اشک بودند، نگاه کردم.
- تو خوراکی میخوای؟
- آره.
- اجازه داری از بین چیزایی که من بگم، یه دونه بخری. باشه؟
- باشه.
- تا اولین مغازهای که خوراکی داشته باشه صبر میکنی؟
سرش را به تایید تکان داد اما لبهایش هنوز شکل و شمایل اردک را داشت.
- پس دیگه چادر من رو نکش. باشه؟
راه افتادیم. همه این آتشها از گور علی بلند میشود که هر دو سه روز یک بار، جورابش سوراخ میشود و ما هی مجبوریم به ارتقای اقتصادی آقای جوراب فروش کمک کنیم! جوری هم جوراب ها را میساباند که اغلب کودک زدن سوراخها افاقه نمیکند و یکی دو روز بعد، دوباره جوراب از همان ناحیه دچار بحران میشود. دفعه پیش پنج جفت جوراب برایش خریدم، اما الان دیگر نه نامی از آنها باقی مانده، نه نشانی! «خدا رو شکر که بچهم سالمه و جوری جست و خیز میکنه که جورابها رو در یک شبانه روز از هستی ساقط میکنه!» با مرور این جمله با لحن آن کلیپ تلویزیونی قدیمی، خندهام میگیرد و همزمان چشمم به بقالی روشن میشود. بله، خدا حاجت شکم را زود میدهد. مخصوصا اگر حاجت شکم بچهها باشد.
برگشتهایم خانه و وضعیت سفید است. زهرا کمی پیش از رسیدن، در کالسکه خوابش برد و الان غرق در ادامه همان خواب است. سجاد جوراب تازهاش را پوشیده و روی سرامیکها تست اسکی از آن میگیرد. جوراب لازم نداشت اما وقتی من داشتم برای علی ده جفت جوراب میخریدم که دیگر حالا حالاها با چالش جوراب روبرو نشویم، با خودم گفتم هرچقدر هم یک بچه باجنبه باشد، نمیتواند نامعادله ده جوراب برای برادرم، صفر جوراب برای خودم را حل کند. این شد که یک جوراب هم تقدیم نگاه معصوم او کردم.
هفت تا از جورابهای علی را گوشه کشوی خودم میگذارم تا کمکم از آنها رونمایی کنم. وقتی همهشان با هم جلوی چشمش باشند، حیف و میل میشوند. قیچی برمیدارم تا نخ دوخت سه جوراب دیگر را بچینم. در سکوتی که حاصل از حضور علی در مدرسه و خواب قیلوله زهراست، ماجراهای امروزمان در خیابان را در ذهن مرور میکنم.
اگر تازهمادر بودم، تذکرات آن دو زن میانسال، خیلی حرصم میداد. مثل شش هفت سال پیش، وقتهایی که علیِ شیرخواره در بغلم بود و هرچه تلاش کرده بودم کلاه را روی سرش نگه دارد، بیقراری کرده بود و آن را کشیده بود و در نیم ساعت حضورم در خیابان، قریب به ده نفر با لحنهای مختلف به من تذکر داده بودند که «بچه از سر سرما میخورد، کلاه سرش کن!» بعضیها با مهربانی، بعضیها با عتاب، بعضیها جوری که انگار تنها خودشان از این حقیقت تازه کشف شده پزشکی اطلاع دارند و میخواهند آن را با من هم درمیان بگذارند و ... . از سوژههای خنده مقداد این بود که میگفت: «ما که نفهمیدیم بچه دقیقا از کجاش سرما می خوره! کافیه یه بخش از بدنش به مساحت یک سانتیمتر مربع، بدون لباس بمونه. همه عالم و آدم یادآوری میکنن که بچه دقیقا از همون ناحیه سرما میخوره! جوراب نداشته باشه میگن از پا سرما میخوره. یه کم یقهش باز باشه، میگن از سینه سرما میخوره. شلوارش بالا رفته باشه، میگن از ساق پا سرما میخوره. یه کم بلوزش جمع شده باشه، میگن از شکم سرما میخوره، یا حتی از پهلو، حتی از کمر! کلاه نداشته باشه که دیگه هیچی، بچه همزمان از گوش و گردن و شقیقه و ملاج چنان سرمایی می خوره که مسلمان نشنود، کافر نبیند!»
حالا اما من مادر سه تا بچه قد و نیمقد هستم و معمولا از این تذکرها، هیچ دلگیر نمیشوم. شاید باورکردنی نباشد، اما حتی گاهی اوقات خوشحال هم میشوم. خوشحال میشوم که آدمها هنوز مراقب همدیگر هستند، به فکر یکدیگرند، دلشان میخواهد بقیه درست زندگی کنند، دوست دارند اگر کسی چیزی را نمیداند آگاهش کنند، خلاصه دلشان برای هم میتپد. حتی اگر گاهی برای بیان این محبت عمیق و حس دلسوزیشان، روش خوبی را انتخاب نکنند. یا حواسشان نباشد که فرد مورد تذکر الان در شرایط مناسبی نیست. حتی اگر به این فکر نکنند که شاید دوازدهمین نفری باشند که دارند به مادری که بچهاش کف فروشگاه دراز کشیده، پا روی زمین میکوبد و برای تقاضای خریدش نعره میزند، یادآوری میکنند که «موهاش کثیف شدهها!»
یاد آن روز میافتم که پسر هفده هجده سالهای با موهای بلند، وقتی داشتم برای رد کردن کالسکه از جوی آب کنار خیابان جانفشانی میکردم، به سراغم آمد، در سکوت کالسکه را بلند کرد گذاشت آن طرف و بی هیچ حرف و نگاهی رد شد و رفت.
یاد روزی که زهرا در مسجد روی چادرم بالا آورده بود و جیغ می زد، من هراسان بودم و سجاد از این وضعیت به گریه افتاده بود. یکی از خانمهای ردیف جلو، سرش را برگرداند عقب و بیآنکه به سجاد نزدیک شود، شروع کرد برایش شکلکهای خندهدار درآوردن، آنقدر که سجاد کمکم به غشغش خنده افتاد. قربان دندانهای کوچک مرتبش بروم که وقتی میخندند، همهشان ظاهر میشوند.
با این فکرها، ذهنم از پیادهروی خیابان بالاییمان، میرود به پیادهروی خیابانی در سبزوار. به حمیدرضا الداغی فکر میکنم که مراقب دیگران بود، دلسوز انسانها بود، با یک محبت عمیق، به حمایت از آدمها برخاست. به حمیدرضا فکر میکنم که دیگران برایش مهم بودند، خیلی مهم؛ آنقدر که برایشان جان بدهد. به این شهید فکر میکنم و آرزو میکنم که چراغ مواظبت از همدیگر، هرگز در بین هموطنانم خاموش نشود.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: فرزندپروری مسئولیت اجتماعی خانواده شاد اینجا خانه ما پیاده رو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۸۰۹۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا برنامه سلامت خانواده قوی تر از پزشک خانواده است
به گزارش خبرنگار مهر، اجرای برنامه سلامت خانواده و نظام ارجاع، از سال گذشته با ۵۹ شهر کلید خورد و در ادامه بر تعداد شهرهای تحت پوشش برنامه افزوده شد.
این برنامه که وزارت بهداشت اصرار زیادی بر اجرای آن دارد، تا حدود زیادی شبیه برنامه پزشک خانواده است که گفته میشود برنامه سلامت خانواده جایگزین آن شده است. اما، روند اجرای برنامه سلامت خانواده در شهرهایی که کلید خورده است، نشان میدهد که تفاوت چندانی با برنامه پزشک خانواده ندارد. با این تفاوت که تغییراتی در ترکیب تیم مراقب سلامت به وجود آمده است.
حسین فرشیدی معاون بهداشت وزارت بهداشت، در دفاع از برنامه سلامت خانواده و نظام ارجاع؛ معتقد است که با توجه به اهمیت مراقبتهای بهداشتی اولیه PHC و آثار ارزشمند آن، دولت سیزدهم و وزارت بهداشت به دنبال توسعه این مدل هستند و با توجه به عدم پوشش مناسب خدمات سلامت خانواده در سطح شهرها، طرح پزشک خانواده در شهرها برای ما اهمیت دارد و متأسفانه پزشکان ما کوریکولوم درسی مناسب در این زمینه با محتوای آموزشی لازم را نداشتهاند. لذا بهتر است مراقبان سلامت را از کارشناسان حوزه پرستاری یا مامایی در مراکز شهری داشته باشیم که بعد از دو سال طرح، آن گونه که پزشکان برنامهریزی میکنند، قصد خداحافظی و رفتن به دوره تخصص را نداشته باشند و چنین افرادی، مسئول پیگیری و درمان ساکنان شهرها خواهند بود و followup را در حوزه درمان نیز به عهده خواهند داشت.
وزارت بهداشت مدعی است که اساس برنامه سلامت خانواده، بر این نکته قرار گرفته که هر شهروند ایرانی یک مراقب سلامت و هر خانم ایرانی نیز یک مامای مراقب داشته باشد و هر شهروند و خانوادهاش، علاوه بر مراقب سلامت سطح اول، یک پزشک خانواده نیز داشته باشند که در صورت نیاز ارجاع به وی انجام شود و در صورت نیاز به سطوح بالاتر ارجاع داده و پیگیریها صورت میگیرد.
در این طرح، مراقب سلامت به عنوان رکن اصلی است که میتواند کارشناس بهداشت یا پرستاری باشد و باید یک کارشناس مامایی نیز در ازای هر بلوک ۳۰۰۰ نفره در نظر گرفته شود و رکن دیگر این برنامه، یک پزشک خانواده با حداقل مدرک پزشکی عمومی و گذراندن آموزشهای لازم است و در مرکز جامع سلامت دندانپزشک، کارشناسان ناظر، کارشناس سلامت روان، کارشناس تغذیه و دیگر حرفههای مورد نیاز نیز حضور دارند.
در سطوح اولیه ارائه خدمات سلامت، پایگاههای سلامت خانواده را خواهیم داشت و سپس با ظرفیت ۴ بلوک از چنین زیرمجموعههایی؛ مرکز خدمات جامعه سلامت را داریم که در آن خدمات تجمیع میشوند و تعداد ۴۰ تا ۸۰ هزار نفر را پوشش میدهند و در این سطح کارشناسان بهداشت محیط، بهداشت حرفهای و مدیریت سلامت هم جزو برنامه هستند.
منتقدان چه میگویند
محمدجواد کبیر عضو شورای آیندهنگاری، نظریهپردازی و رصد کلان سلامت، با عنوان این مطلب که حدود ۶۳ درصد بیمه شدگان کشور تحت پوشش تأمین اجتماعی هستند، گفت: اجرای یکپارچه این طرح به نظر میرسد که قابل تحقق نباشد زیرا بیمه شدگان همگانی بیمه سلامت به خوبی قابل پوشش هستند، اما بیمه تأمین اجتماعی تکلیفش روشن نیست.
وی افزود: اگر به نظام ارائه خدمت در PHC توجه کنیم، به نقش عوامل محیطی مانند سالمسازی آب و…، نیز پرداخته میشد که در شهرها قابلیت اجرا ندارد. همچنین اگر بخواهیم بر خانواده متمرکز شویم؛ باید در شهرها به اختیارات و خواستههای مردم هم با توجه به گستردگی انتخابهای آنان در مقایسه با روستا توجه کنیم.
امیدوار رضایی عضو پیوسته فرهنگستان و عضو شورای آیندهنگاری نیز گفت: در نظام جمهوری اسلامی باید همه اقدامات و برنامهها بر اساس سیاستهای کلی نظام باشد و از ابلاغ سیاستهای کلی سلامت ۱۰ سال میگذرد و در مجمع تشخیص مصلحت روی آن کار شده و در بند ۷ این سیاستهای کلی آمده است که قانون به صورت مصوبات مجلس یا لوایح وزارتی باید زیربنای اصلی هر برنامهای باشد که تاکنون در برنامه سلامت خانواده این نکته دیده نشده است.
حسین ملک افضلی عضو پیوسته فرهنگستان و عضو شورای آیندهنگاری، نظریهپردازی و رصد کلان سلامت گفت: باید در شهرها با توجه به سطح بالای تحصیلات مردم، برنامه را به جای مراقب محور بودن، در قالب پزشک محور بودن طراحی کنیم؛ زیرا پزشکان جایگاه والایی برای جلب اعتماد مردم در اجرای این برنامه دارند و مراقبان سلامت زیر نظر پزشکان فعالیت کنند.
وی افزود: پیشنهاد بنده تکمیل کار کارشناسی با کمک خبرگان این عرصه و داشتن صبر لازم قبل از آغاز عجولانه برنامه فعلی است که منابع را بههدر خواهد داد و این برنامه قرار نیست تمام مشکلات حوزه سلامت یا PHC را حل کند و باید منابع مالی و انسانی آن تأمین شود و در نگاه حداکثری باید مشکلات انباشته PHC در سنوات گذشته را با کمک آن حل کرد.
فاطمه درخشانی عضو پیوسته و عضو شورای آیندهنگاری، نظریهپردازی و رصد کلان سلامت در بیان دیدگاه خود گفت: در این طرح به بحث پرداخت بیمهها در مقایسه با دورههای گذشته که پزشک خانواده را اجرا میکردیم، کمتر توجه شده است.
وی افزود: در اجرای طرح پزشک خانواده در تجربهای که ما داشتیم، مردم به پزشک عمومی اعتماد کافی نداشتند. اکنون که قرار است مراقب سلامت با مدرک کارشناسی، مسئولیت این برنامه را داشته باشد، باید ببینیم اعتماد مردم تا چه حد است.
کد خبر 6087494 حبیب احسنی پور